پس از باران

ساخت وبلاگ
با دوستم از هوای اول آبان می‌گفتیم و نفس عمیق می‌کشیدیم که بی‌هوا به زبانم آمد که هوا هوای مردنه. دوستم هم تایید کرد که آره‌ها هوای مردنه آی می‌چسبه. و واقعا گاهی بعضی حال و هواها من را یاد مردن می‌ان پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 190 تاريخ : دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت: 11:34

چقدر دلم برای ریزریز تعریف کردن از جزییات تنگ شده؛ یه پست طول و دراز به خودم بدهکارم که می‌نویسمش به زودی!* لولی یعنی بی‌خانمان و خب صفت برازنده‌ای برای یه موجود خوابگاهیه :) و مغموم برای نزدیک شدن رو پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 182 تاريخ : دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت: 11:34

توی سالن مطالعه خوابگاه نشسته‌ام و به حرفای این چند روز اساتیدم برای ادامه پروژه فکر می‌کنم. دیروز استاد راهنمایم حرف‌های مثبت زیادی زد. انگیزه داد از این که تو موفق می‌شوی و به کارت ایمان دارم. عملا پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 323 تاريخ : دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت: 11:34

تا ساعت حدود 5 اوکیه! رفت و آمد هست، سر و صدا هست ولی خوبه. انتظار میره پنج به بعد خلوت‌تر و دنج‌تر هم بشه اما به شرطی که دختر و پسر پارتیشن کناری اجازه بدن!!! یه ریــــــــــــــــــــــــــــــز پچ پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 202 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:12

یک. در راستای بی ارزش و اعتبار بودن علم و هر کی هر کی بودن قبولیا همین توییت بس! "‏با سهمیه بابات قبول شدی و میزنی هذا من فضل ربی؟! این از فضل خدا نبوده داداچ، از فضل سهمیه ۲۵ درصدی‌تون بوده ؛)" واقعا پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 223 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:12

خدایا مرسی ازت که این تاسوعا و عاشورا هم کاشان بودم. پارسال بهتون گفتم که کاشان شهر روضه‌هاس... و یه تعلق خاطری به هر هیئت وجود داره. دو شب امین اومد هیئت ما. یه شب من رفتم اونجا. و بعد به صورت غیرمست پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 205 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:12

می‌گوید دوستت دارم و «دوستت دارم» حالا مثل سربازی شده بی‌سلاح، تنها میانه‌ی میدان نبرد. ‌نه آنقدر قوی است که صف دشمن را بدرد، نه تماما بی‌جان که توی تابوت روی دوش به خانه‌های شهر برش گردانند.          پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 191 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:12

نفر اول صف خانم‌ها خانمی بود که چادر یکدست سفید می‌پوشید و منو برای پسرش که تاکسی داشت خواستگاری کرده بود و بعد از اینکه گفته بودم می‌‌خوام درس بخونم هر روز زیرزیرکی بهم نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد. نفر پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 173 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:12

این ترم تدریس دانشگاهی که سه ترم پیش می‌رفتم رو قبول نکردم. خب من دنبال یه رزومه بودم که بگم قبلا تدریس کردم که همون سه ترم کفایت می‌کرد، و علاوه بر اون تایم زیادی ازم می‌گرفت. برنامه آزمایشگاهی که مش پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 187 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:12

و پناه می‌برم از شر تمام استرس‌ها به ابی :)

پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 185 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:12

به خونه فکر می‌کنم. شب‌ها موقع خواب خیال‌بافی می‌کنیم برای خونه دو نفری که الان برامون دور و بعیده، میگم رنگ دیواراش سفید باشه، اتاقاش پر نور باشه با پنجره‌های بزرگ. میگه با هم فیلم می‌بینیم. بعد فکر پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 175 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:12

روزه گرفتم:) توی سالن مطالعه نشستم، کتاب صوتی اثر مرکب رو گوش میدم و دارم سعی می‌کنم با امید و انگیزه به پروپوزال دوست‌داشتنی و کارهای عقب افتاده جذابم فکر کنم D: (نامبرده جوگیر شده و داره سعی می‌کنه پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 179 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:12

از درد وحشتناک پام کلا نتونستم بخوابم :/ از ساعت چهار صبح تا الانم گشتم دنبال یه دکتری که تایم خالی نزدیک داشته باشه و پنجشنبه تونستم یه وقت جراح عمومی بگیرم. میخوام برم التماس کنم یه فکری به حالش بکنه. راه رفتن برام معضل شده. دو قدم راه میرم تا مچ پام درد میگیره. حتی نمیتونم بخوابم :| هر کی هم میبینه میگه این به میخچه نمیخوره. خلاصه نمیدونم چه کوفتیه. دارم حساب میکنم از وقتی ازدواج کردم یک هفته به صورت مستمر سالم نبودم و همش یه دردی داشتم :/

پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 199 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:12